ج . زندگی و اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)
ج. زندگی و اندیشه سیاسی امامخمینی(ره) 1. زندگی امامخمینی (ره) امامخمینی در 30 شهریور 1281 هـ . ش (24 سپتامبر 1902 م.) در شهرستان خمین بهدنیا آمد. پدرش آیتاللّه سیدمصطفی موسوی، از معاصران آیتاللّه میرزای شیرازی، پس از آنکه سالیانی چند در نجفاشرف علوم اسلا
ج. زندگي و انديشه سياسي امامخميني(ره)
1. زندگي امامخميني (ره)
امامخميني در 30 شهريور 1281 هـ . ش (24 سپتامبر 1902 م.) در شهرستان خمين بهدنيا آمد. پدرش آيتاللّه سيدمصطفي موسوي، از معاصران آيتاللّه ميرزاي شيرازي، پس از آنكه سالياني چند در نجفاشرف علوم اسلامي را فراگرفت و به درجه اجتهاد نايل آمد، به ايران بازگشت و پيشوايي اهالي خمين را به عهده گرفت. درحاليكه بيش از پنجماه از ولادت روحاللّه نميگذشت، سيدمصطفي، بهدليل مقاومت در برابر اشرار منطقه و مبارزه با ستمهاي آنان، به قتل رسيد.
امامخميني در نوجواني، بخشي از معارف متداول روز و علوم مقدماتي و سطح حوزههاي ديني را نزد علماي آن ديار فرا گرفت و در سال 1298 هـ . ش به حوزه علميه اراك راه يافت. هنوز چند ماه از ورود وي به اراك نگذشته بود كه آيتالله حائري، به درخواست علماي قم در نوروز 1300 شمسي، به آن شهر هجرت كرد و حوزه علميه قم را بنيان نهاد. امام خميني ـ كه به آيتاللّه حائري بسيار علاقه داشت ـ به قم شتافت. او پس از گذراندن دروس سطح ، در درس خارج مؤسس حوزه شركت جست و بخش عمده تحصيلات عالي خود را سپري كرد. امام خميني گذشته از دروس معمول حوزه، فلسفه را نزد حاج سيدابوالحسن قزويني ، عروض، قافيه و فلسفه غرب و فلسفه تكاملي داروين را از حاج شيخ محمدرضا اصفهاني ، رياضيات را نزد وي و آقاميرزا اكبر يزدي و عرفان را از آقاميرزا محمدعلي شاهآبادي فراگرفت. پس از درگذشت آيتاللّه حائري در سال 1315 شمسي تا سال 1324 ـ كه آيتاللّه بروجردي به قم آمد ـ آقا روحاللّه با دوستان و همدرسان خود به مطالعه و تدريس معقول و عرفان و سطوح عالي اصول و فقه مشغول بود. در همين زمان، به تقاضاي فضلاي جواني مانند شهيد مرتضي مطهري به تدريس خارج فقه روي آورد.
اشتغال وي به فقه و اصول از آن زمان تا هنگام تبعيد به تركيه در سال 43 و بار ديگر از سال 44 تا مهرماه 57 ـ كه به پاريس مهاجرت كرد ـ در ايران و عراق ادامه داشت. (2)
ــــــــــــــــــــــــــــ1. درمورد مرتضي مطهري رك: مرتضي مطهري، مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي ، صص 488 ـ 486; اسلام و مقتضيات زمان ، ج 1، صص 196 ـ 180; پيرامون انقلاب اسلامي ، صص 11، 17، 19، 85، 86، 115، 116، 149، 153، 168 و 173 و مجيد محمدي، دينشناسي معاصر ، صص 191 ـ 150.
2. محمدحسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني ، ص 80.
[129] در شرح زندگي امام خميني بايد به حوادث مهم سياسي كه در تحول و تكوين انديشه و عمل سياسي وي تأثير بسزا داشت، اشاره كرد. بيترديد مهمترين حادثه سياسي جنبش مشروطه است كه
به درگيري و انزواي روحانيت انجاميد. البته وقتي امام به حوزه قم گام نهاد، شانزده سال از جنبش مشروطه گذشته بود; اما چه بسا بازار نقل و قول و تحليل مشروطيت در حوزهها همچنان رونق داشت; بهويژه آنكه تعدادي از استادان امام از شاگردان برجسته رهبران مشروطه، مانند آخوند خراساني، بودند. افزون بر اين، امام يك ماه پس از كودتاي رضاخان به قم رسيد. تلاش رضاخان براي تحكيم پايههاي قدرت، كسب پايگاه مردمي و ايجاد زمينه مناسب براي بركناري احمد شاه، او را به نزديكي با علما و ابراز تبعيت از آنها ناگزير ساخت. بدين سبب، اظهار مسلماني پيشه كرد و سه بار به قم شتافت. احمد شاه نيز ـ كه خطر رضاخان را درك ميكرد ـ به قم رفت و با علماي آن شهر ديدار كرد. رفت و آمد شخصيتهاي اول سياسي به قم ـ كه بر اثر تنازع قدرت صورت ميگرفت ـ بهطور طبيعي در قم كوچك آن دوره انعكاس گسترده داشت و طلاب را در جريان اوضاع قرار ميداد. (1) بدين سبب، امام فرموده است: من از همان آغاز، از كودتاي رضاخان تا امروز، شاهد همه مسايل بودهام. (2)
در دوران اقتدار رضاشاه، امامخميني از نزديك با حاجآقانوراللّه اصفهاني، (3) مجتهد بافقي (4) و سيدحسن مدرس ـ كه مخالفان روحاني رضاخان شمرده ميشدند ـ آشنا بود (5) و درباره مسايل سياسي، با آنان گفتوگو ميكرد.
در سالهاي پاياني حكومت رضاشاه، امام در مدرسه فيضيه درس فلسفه، عرفان و اخلاق ميگفت و در كنار آن، مسائل سياسي را نيز مورد توجه قرار ميداد. سرانجام شرايط اختناقآميز آن سالها سبب شد وي درس همگاني را ترك گويد و ناگزير به تدريس پنهاني روي آورد. ره آورد اين تلاشها، پرورش افرادي چون شهيد مرتضي مطهري بود.
امام خميني در اولين مكتوب سياسي خود كه در 15 ارديبهشت 1323 نگارش كرده بود به بررسي
ــــــــــــــــــــــــــــ1. همان ، ص 81.
2. امام و روحانيت ، گردآوري دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ص 283.
3. در سال 1306 علماي اصفهان به رهبري آيتاللّه حاجآقا نوراللّه اصفهاني در اعتراض به اقدامات رضاشاه، به قم هجرت كردند و در آنجا متحصن شدند. هجرت و تحصن 105 روزه علما در قم، سرانجام با عقبنشيني ظاهري رضاشاه و شهادت مشكوك آقانوراللّه اصفهاني پايان يافت.
4. وي در اعتراض به ورود غيرمحجّبه خانواده رضاشاه به حرم حضرت معصومه (عليها السلام) توسط رضاشاه بهشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و زنداني شد. مجتهد بافقي با وساطت آيتاللّه حائري از زندان آزاد و به شهر ري تبعيد گرديد.
5. امامخميني در سنين جواني به تهران ميرفت و با شركت در مجلس شوراي ملّي، مذاكرات مجلس و سخنان مرحوم مدرس را پيگيري ميكرد.
[130]و تحليل اوضاع آن دوره پرداخت و ضمن آنكه قيام براي خدا را تنها راه اصلاح جهان و فلسفه بعثت همه انبياي الهي از آدم تا خاتم شمرد درباره دلايل تيرهروزي مردم ايران چنين نگاشت:
خودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرده است... قيام براي شخص است كه يك نفر بيسواد را بر يك گروه چندين ميليوني چيره ميكند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند.
آن بزرگوار در بخشي ديگر، علما و روحانيان را مورد خطاب و عتاب قرار داده، مسئوليت سنگين آنها را يادآور شد و فرجام ناگوار غفلت سياسيشان را چنين بازگو كرد:
شماها كه به حق مشروع خود قيام نكرديد، خيرهسران بيدين از جاي برخاستند و در هر گوشه زمزمه بيديني را آغاز كردند [ و ] به همين زودي بر شما تفرقهزدهها چنان چيره شوند كه از زمان رضاخان روزگارتان سختتر شود.
در سال 1322، كتابي به نام اسرار هزار ساله منتشر شد. علياكبر حكميزاده ـ نويسنده اسرار هزار ساله ـ با الهام از مباني مسلك وهابيت و انديشههاي انتقادي كسروي تشكيلات روحانيت وبخشي از باورهاي شيعيان را به باد انتقاد گرفته بود. انتشار اين كتاب در حوزههاي علميه سروصداي بسيار به راه انداخت. امام ـ كه در آن ايام درس اخلاق ميگفت ـ درس خود را تعطيل كرد; در مدت يك ماه و نيم تا دو ماه، كشف اسرار را در رد اين كتاب نوشت و براي پرهيز از شهرت طلبي، آن را بدون نام مولف منتشر ساخت. اين اثر، از يك سو با ادله كلامي، فقهي، تاريخي و سياسي به انتقاد و رد حكومت استبدادي رضاخان وساختار حكومتي به جاي مانده از وي ميپردازد و از سوي ديگر، از برپايي حكومت اسلامي جانبداري ميكند.
در سال 1324، هنگامي كه آيت الله بروجردي در تهران بستري بود، امام خميني به ملاقاتش رفت و از وي خواست در قم اقامت گزيند. به اعتراف بسياري از علما، امام بيش از هركس ديگر در متقاعد ساختن آيتاللّه بروجردي براي اقامت در قم و تثبيت مرجعيت وي نقش آفريد. امام براي انتخاب آيتالله بروجردي دلايل متعدد داشت: اولاً در نظر وي مرجعيت بايد در ايران مستقر ميشد نه عراق; ثانياً حضور آيتاللّه بروجردي در قم ميتوانست به تشكيلات حوزه علميه سر و سامان بخشد و تعدد مرجعيت را به وحدت مرجعيت تبديل كند; و ثالثاً تمركز مرجعيت تقليد در قم ميتوانست مقام مرجعيت را از نزديك در جريان رويدادهاي سياسي تهران قرار دهد. بر اين اساس، امام با آنكه خود يكي از استادان حوزه بهشمار ميرفت، در درس آن فقيه پاكدل شركت ميجست و آن را آموزنده و پربار ميخواند. (1)
آيتاللّه بروجردي نيز ـ كه امام را بهطور كامل ميشناخت ـ او را در شمار مشاوران نزديك خود قرار
ــــــــــــــــــــــــــــ1. محمدحسن رجبي، پيشين ، ص 157.
[131]داد و در سامان دادن به امور حوزه، ماموريتهايي مهم به وي سپرد.
هنگامي كه زمزمه تشكيل مجلس مؤسسان (1328 هـ.ش) براي تغيير موادي از قانون اساسي، مانند اعطاي حق انحلال مجالس به شاه، مطرح شد، شاه براي كسب اطمينان از عدم مخالفت آيتاللّهبروجردي، وزير كشورش دكتر اقبال را به قم فرستاد. امام از سوي آيتاللّهبروجردي بهطور رسمي با دكتر اقبال به مذاكره پرداخت و درنهايت با لحني تند و قاطع به وزيركشور گفت:
ما به شما هرگز اجازه چنين تغيير و تبديلي در قانوناساسي را نميدهيم; زيرا اينگونه تغيير، افتتاحيهاي جهت دستبرد اساسي به قوانين موضوعه اين كشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد كه هروقت و هرطوركه سياست و منافع او اقتضا ميكند، در قانوناساسي دست ببرد و طبق اغراض و اميال خود، قانوني را ملغي و قانون ديگري را جعل نمايد. (1)
سيّداحمد خميني فرزند امام در اين باره ميگويد:
بر اثر قضاياي سياسي كه در زمان آقاي بروجردي اتفاق افتاده بود، امام ازطرف مرحوم آقاي بروجردي و علما مأمور شد با شاه صحبت كند. نظر مراجع و علما اين بود، نمايندهاي برود و حرف ما را صريح و پوستكنده بهشاه منتقل كند و اينكار از كسي غير از حاجآقا روحاللّه (خميني) برنميآيد; و ايشان طي دو ملاقاتي كه با شاه انجامدادند، حسابي بر نقطهنظرات مراجع و علما تأكيد كردند و بهشاه درباره عاقبت سياستهايش هشدار دادند. (2)
در سال 1340 دو حادثه ناگوار اتفاق افتاد. آيتاللّهبروجردي در دهم فروردين و آيتاللّه كاشاني در اسفند همانسال سراي خاكي را وداع گفتند. با فقدان آنها، رژيم شاه به تحركاتي تازه دست يازيد. تلاش براي تجزيه مرجعيت و انتقال كانون آن به خارج از ايران، بخشي از تحركات دربار بود كه در كنار شتاب گرفتن روزافزون اجراي رفرمها و تغييرات موردنظر امريكا تحقق يافت.